جدول جو
جدول جو

معنی گریه زده - جستجوی لغت در جدول جو

گریه زده
بگریه افتاده گریسته
تصویری از گریه زده
تصویر گریه زده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه غش کند پری زده مصروع سایه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریق زده
تصویر حریق زده
کسی که دارائی خود را در آتش سوزی از دست داده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
آنکه یا آنچه سایه بر آن افتاده باشد، کنایه از جن زده، کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد، برای مثال بس که زمین شد ز علم سایه دار / ماند چو سایه زدگان بی قرار (امیرخسرو- مجمع الفرس - سایه زده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گریز زدن
تصویر گریز زدن
کنایه از هنگام سخن گفتن یا نوشتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
در اثنای سخن مطلب را بمنظور و مقصود خود کشیدن: بوصل اگر چه گریزی زدیم در خطریم تو و حمایت زنهاریان خود زنهار. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرما زده
تصویر گرما زده
آنکه حرارت در وی سخت اثر کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه زده
تصویر سایه زده
((~. زَ دَ))
جن زده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریز زدن
تصویر گریز زدن
((~. زَ دَ))
هنگام نوشتن یا سخن گفتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن، فرار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریا زده
تصویر دریا زده
Seasick
دیکشنری فارسی به انگلیسی
морская болезнь
دیکشنری فارسی به روسی
морська хвороба
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مريضٌ بالبحر
دیکشنری فارسی به عربی
समुद्र विकार
دیکشنری فارسی به هندی
সমুদ্রবিমুখ
دیکشنری فارسی به بنگالی
سمندری بیماری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پری زده
تصویر پری زده
جن زده مصروع مجنون، کاهن، جمع پری زدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
گره بستن، گره دادن، گره در چیزی انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره زدن
تصویر گره زدن
عقده زدن، بستن
فرهنگ لغت هوشیار