- گریه زده
- بگریه افتاده گریسته
معنی گریه زده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
آنکه غش کند پری زده مصروع سایه دار
کسی که دارائی خود را در آتش سوزی از دست داده باشد
آنکه یا آنچه سایه بر آن افتاده باشد، کنایه از جن زده، کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد، برای مثال بس که زمین شد ز علم سایه دار / ماند چو سایه زدگان بی قرار (امیرخسرو- مجمع الفرس - سایه زده)
کنایه از هنگام سخن گفتن یا نوشتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن
در اثنای سخن مطلب را بمنظور و مقصود خود کشیدن: بوصل اگر چه گریزی زدیم در خطریم تو و حمایت زنهاریان خود زنهار. (ظهوری)
آنکه حرارت در وی سخت اثر کرده
Seasick
морская болезнь
seekrank
морська хвороба
choroba morska
enjoo do mar
mal di mare
mareado
mal de mer
zeeziek
เมาเรือ
mabuk laut
مريضٌ بالبحر
समुद्र विकार
חולה ים
deniz tutması
ugonjwa wa baharini
সমুদ্রবিমুখ
سمندری بیماری
جن زده مصروع مجنون، کاهن، جمع پری زدگان
گره بستن، گره دادن، گره در چیزی انداختن
عقده زدن، بستن